ترنم اطهری ترنم اطهری ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دختر گلم ترنم

خوابیدن ترنم

1392/8/6 9:30
نویسنده : مامان زیبا
265 بازدید
اشتراک گذاری

ترنم خوشگل من از اول تولدش، فقط و فقط توی جای آروم و خلوت و بی سروصدا خوابش می برد و متاسفانه مسأله خوابوندن دختر گلم توی این یک سال یکی از معضلات مامان زیبا و بابا ایمان بوده. توی شش ماه اول زندگیت شبها تا ساعت چهار یا پنج صبح نمی خوابیدی و منم پا به پای تو بیدار بودم یا شیر می خوردی یا باید باهات بازی می کردم که حوصلت سر نره و غر نزنی و گریه نکنی. شش ماه اول من که تعطیل بودم و سرکار نمی رفتم اما بابای بیچاره تا ساعت یک و دو پا به پای ما بیدار می موند و بعدش دیگه ناچار بود بره بخوابه آخه صبح می خواست بره سرکار . بعضی روزها هم تا صبح ساعت هفت که بابا می خواست بره من و تو هنوز بیدار بودیم و بعد تا ساعت سه و چهار بعد از ظهر می خوابیدیم . روزای تعطیل که بابا خونه بود اونم تا صبح بیدار می موند و صبح زود که تو می خوابیدی بابا هم می رفت کله پاچه می خرید می خوردیم و بعد می خوابیدیم . از دو ماهگی عادتت کرده بودی وقتی دیگه می خواستی بخوابی با لالایی من و روی پام می خوابیدی واست شعر عروسک قشنگ من قرمز پوشیده می خوندم و تو دوست داشتی و خوابت می برد . اما اینم یک دوره دو سه ماهه بود و بعد که هوشیارتر شدی دیگه هر چقدرم که خوابت میومد به این راحتی ها نمی خوابیدی. با اینکه اون روزها واسه من خیلی سخت می گذشت اما همشون الان خاطرات شیرین و دوست داشتنی شدن. بعضی ها می گفتند بعد از اینکه ترنم چهل روزه بشه خوابش تنظیم می شه اما نشد بعضی ها هم می گفتند دو ماهگی اما نشد یک عده می گفتند چهار ماهگی اما نشد تا اینکه وقتی شش ماهت شد من دیگه صبح ها مجبور بودم برم سر کار واقعاً قدرت اینکه تا صبح بیدار بمونم فردا هم برم سرکار نداشتم کمااینکه بعضی شبها این اتفاق برای من می افتاد بعضی روزهاش که واقعاً خسته بودم و نمی تونستم برم سرکار می خوابیدم و مرخصی رد می کردم اما بعضی وقتها هم مجبور بودم برم دیگه چاره ای نبود. تا اینکه با گرم شدن هوا وقتی عصرها می رفتیم بیرون خرید، می دیدیم که توی ماشین راحت خوابت می بره و یه دو سه ساعتی می خوابی . تا اینکه یک بار که به هیچ صراطی مستقیم نبودی و با هیچ ترفندی نمی خوابیدی بابا پیشنهاد داد ببردت توی ماشین شاید بخوابی و وقتی بردت 5 دقیقه دیگه برگشت در کمال تعجب تو خواب بودی و بابا موفق شده بود با ماشین تورو بخوابونه می دونی مامان جونم فقط من و بابا دوست نداشتیم که دختر خوشگلمون اذیت شه آخه وقتی خوابت میاد همش چشماتو می مالی و از بس خواب آلوده ای مدام زمین میخوری ولی با اینحال حاضر نیستی بگیری بخوابی و خودتو از توی بغل من می کشی بیرون که یه وقت خوابت نره و یا داری شیر می خوری چشمات بسته می شه اما بازم بازشون می کنی و پا می شی می ری تا مبادا خوابت ببره ببین چی بشه خیلی خسته باشی یا از وقت خوابت خیلی گذشته باشه که توی بغل من در حال شیر خوردن خوابت ببره. البته حموم رفتن هم خیلی تورو خواب آلود می کنه تا جایی که بعضی وقتا از حموم که درمیای توی بغل بابا خوابت می بره. وقتی تونستیم با ماشین بخوابونیمت دیگه عادتت دادیم ساعت ده شب بخوابی و الان اگه از این ساعت بگذره کلافه می شی. اما بزرگترین مشکل ما اینه که مجبوریم ببریمت توی ماشین تا بخوابی وگرنه بیچارمون می کنی تا بخوابی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)