ترنم اطهری ترنم اطهری ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دختر گلم ترنم

یه پنجشنبه آبانی

1392/8/9 0:59
نویسنده : مامان زیبا
208 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح با اینکه 5 شنبه بود اما بابا گفت باید یکی دو ساعتی بره سرکار . بابا ساعت هفت و نیم رفت و همون موقع تو هم بیدار شدی و نشستی ، هر کاری کردم دیگه نخوابیدی و اینجوری شد که یه روز تعطیل را هم مامان مجبور شد صبح زود بیدار شه که کلا امروز به من خیلی خوش گذشت از وقتی چشامو باز کردم تا آخر شب دختر خوشگلم کنارم بود خلاصه صبح کلی باهات بازی کردم و شعر خوندیم و تو هم خیلی خوشحال بودی هوا هم آفتابی و قشنگ بود و کلا همه چیز عالی بود تا اینکه بابا از سرکار اومد و ما تصمیم گرفتیم حالا که همگی بیداریم و وقت هم داریم و هوا خوبه بریم بیرون خرید کنیم . آخه امشب خونه دایی هادی دعوت داشتیم زندایی واسه باربد آش دندونی پخته بود و ما صبح علاوه بر خرید های شخصی باید یک کادو هم برای آقا باربد می خریدیم . بیرون رفتن رو خیلی خیلی دوست داری . وقتی می ریم بیرون توی ماشین و مغازه و خیابون مثل یک پارچه خانم توی بغل من یا بابا به اطرافت نگاه می کنی و اصلا اذیت نمی کنی خیلی دوست داری توی جمع آدمها بری تا بچه کوچولویی می بینی کلی ذوق می کنی و میگی نی نی . خیلی دختر نازنینم اجتماعیه الهی قربونت برم. از بس خوشحال بودی تا من لباسهاتو می پوشیدم تو هم هی می گفتی دَدَر دَدَر ، توی ماشین هم دوست داری آهنگ گوش بدی ، از داخل ماشین بیرونو نگاه می کنی و کاملاً معلومه که داری معلوماتتو اضافه می کنی و محیط اطرافتو خوبتر می شناسی . خلاصه امروز صبح با بابا رفتیم اول واست دو تا النگو خریدیم واسه این طرف و اون طرف النگویی که مامانی واست خریده بود. النگوها رو روی دستت تست کردم اما بعد برگردوندم توی جعبه اش تا خونه دستت کنم و تا می گفتم ترنم النگوهات کو به جعبه النگوهات اشاره می کردی الهی فدای هوشت بشم مامان آخه تو از کجا می دونی اینها النگوهای تو اند. با بابا قول دادیم هر چند وقت یک بار واست یک تیکه طلا بخریم تا دخترم وقتی بزرگ شد یه عالمه طلا داشته باشه یه سرمایه خوب. البته مامان جونم واست جاهای دیگه هم سرمایه گذاری می کنیم ولی این هم یه راهشه دیگه. بعد رفتیم واست یدونه کاپشن خریدیم آخه هوا دیگه کم کم سرده و با سوئی شرت جوابگو نیست . واسه باربد هم کادو یک بلوز بافت خریدیم . در حال انجام خریدهای خودمون بودیم که یهو شروع کردی به اشاره کردن به یک میوه فروشی که انگور داشت خیییییییییلی انگور دوست داری همش می گفتی انگ انگ یعنی انگور می خوام من و بابا هم می خندیدیم و ذوقتو می کردیم اجازه هم  نمی دادی بریم بخریم پشت سر هم به من نگاه می کردی و بعد به انگورها اشاره می کردی انگار صد روزه انگور نخوردی خلاصه بابا رفت واست انگور خرید اما اون طرفها نه آبی بود که انگورها را بشوریم نه سوپر مارکتی که ازش آب بخریم تو هم یک سره به کیسه انگور اشاره می کردی و به من می گفتی انگ انگ . اون دختر آروم نانازم که ساکت توی بغل من می نشست پشت سر هم انگ انگ می کرد. من و بابا هم فقط ذوقتو می کردیم و می خندیدیم تا اینکه بالاخره بابا به آب رسید و واست انگور شست و خوردی . توی راه برگشت به خونه خوابت برد . شب هم که رفتیم خونه دایی یک دقیقه ننشستی همش راه می رفتی و در حال دست زدن به هر چیزی بودی که دور و برت بود . دخمل شیطون مامان باید همه چیزو از جلوش جمع می کردند می گذاشتند بالای اُپن. یه گلدون توی میز تلویزیونشون بود که رفتی به اون دست بزنی گفتم ترنم مامان جون نباید دست بزنی کار بدیه اومدی نشستی روبه روی من پشتتو کردی به گُله بعد دستتو می بردی پشتت و دست می زدی بهش من و خاله زهره کلی ذوق این همه هوشتو کردیم بعد رفتی توی اتاق باربد و همه وسایل دکورهای کمد باربد که دستت می رسیدو به هم ریختی قابلمه های باربد و برداشته بودی توشون اسباب بازی ریخته بودی و می گفتی بَه بَه یعنی دارم غذا درست می کنم من صدات می کردم ترنم مامان نکن عزیزم چند بار هم اومدم ازت گرفتم گذاشتم سر جاش اما به محض اینکه میومدم بیرون اتاق دوباره می ریختی به هم البته عسل و شادی هم توی اتاق پیشت بودند اما هیچکس حریف دختر من نمی شه که دست به چیزی نزنه چند بار از بیرون اتاق صدات زدم ترنم مامان دست نزن عزیزم آخرش پا شدی اومدی در اتاقو بستی که دیگه بهت گیر ندم . اینجا هم با خاله کلی ذوقتو کردیم که آخه فنقل دختر تو چی حالیته الهی فدات شم. آخر شب هم رفتی از روی میز جلوی مبل یه در قندون برداشتی و بردی بذاری توی آشپزخونه که توی در انداختی و شکوندیش. الهی فدات شم از بس خوابت میومد اما نمی خوابیدی بابا برد توی ماشین خوابوندت و اومد اما چون همه بلند بلند صحبت می کردند و تو هم خیلی حساسی دوباره بیدار شدی اما سرحالتر بودی یه چرتی زده بودی . دوباره شروع کردی شیطونی کردن و موقع برگشتن توی راه خونه خوابت برد. یه چیزی بهت بگم "کلا نمکدون منی دیگه عاشقتم دخمل گلم همه زندگی منی عزیزم ."

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)