ترنم اطهری ترنم اطهری ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دختر گلم ترنم

خوابیدن ترنم

ترنم خوشگل من از اول تولدش، فقط و فقط توی جای آروم و خلوت و بی سروصدا خوابش می برد و متاسفانه مسأله خوابوندن دختر گلم توی این یک سال یکی از معضلات مامان زیبا و بابا ایمان بوده. توی شش ماه اول زندگیت شبها تا ساعت چهار یا پنج صبح نمی خوابیدی و منم پا به پای تو بیدار بودم یا شیر می خوردی یا باید باهات بازی می کردم که حوصلت سر نره و غر نزنی و گریه نکنی. شش ماه اول من که تعطیل بودم و سرکار نمی رفتم اما بابای بیچاره تا ساعت یک و دو پا به پای ما بیدار می موند و بعدش دیگه ناچار بود بره بخوابه آخه صبح می خواست بره سرکار . بعضی روزها هم تا صبح ساعت هفت که بابا می خواست بره من و تو هنوز بیدار بودیم و بعد تا ساعت سه و چهار بعد از ظهر می خوابیدیم . روزای...
6 آبان 1392

حموم رفتن ترنم

الهی فدای دختر خوشگلم بشم که توی حموم عین ماهی می مونه. خوشمزه مامان، اینجا یک سری عکس از اولین حمومی که رفتی تا الان که یک سالت شده گذاشتم . اولین حمومت در هفت روزگیت بود که نافت افتاد و مامانی بردت حموم. با اینکه هوا هنوز سرد نشده بود ما واسه خانم گلم بخاری روشن کرده بودیم تا سرما نخوره . اصلا توی حموم گریه نکردی اونقدر خوشت اومده بود که زیر دوش خوابت برده بود قربون قد و بالات بشم مامان جونم، تا دو ماهگی مامانی هر هفته چهارشنبه ها میومد و می بردت حموم . عاشق این بودم که خودم ببرمت حموم . وقتی دو ماهه شدی به بابا گفتم مامانی گناه داره هر هفته مزاحمش بشیم هر چند خودش خیلی دوست داشت بیاد و تورو ببره حموم ، اما خوب منم...
4 آبان 1392

ترنم و تلویزیون

از دو سه ماهگی صدا و تصویر تلویزیون توجه تورو به خودش جلب می کرد مخصوصا وقتی تبلیغات تلویزیونی پخش می شد چشم از تلویزیون بر نمی داشتی الان هم خیلی تلویزیون دوست داری وقتی از بیرون میایم خونه اگه خواب نباشی می ری سراغ کنترل تلویزیون و دکمه روشنو می زنی و تلویزیونو روشن می کنی تقریبا کنترل همیشه دست توئه و واسه خودت کانال عوض می کنی یا جلوی میز تلویزیون می ایستی و با کنترل می زنی روی میز یا صفحه تلویزیون من تعجب می کنم که چرا این کنترل بدبخت تا الان نشکسته . برنامه عمو پورنگ و جمعه به جمعه و کلا برنامه هایی که بچه توشون زیاده رو خیلی دوست داری بیشتر هم برنامه عمو پورنگ دقیقا یادمه هشت نه ماهت بود خاله اینها واسه تولد من اومده بودند خونمون...
26 مهر 1392

دندون های سوم و چهارم ترنم

ترنمم، عروسک مامان ، الهی که مامان فدای چشای خوشگلت بشه دخترم . نمی دونی چقدر خوشحالم آخه دو تا مروارید خوشگل دیگه توی دهان دختر خوشگلم جوونه زدند دیشب در کمال ناباوری دیدم که دندون بالایی هاتم نیش زدند . خیلی هیجان انگیز و خوشگل بودند وقتی دیدمشون کلی جیغ زدم از خوشحالی و باباتو صدا زدم که بیاد ببینه تو هم با تعجب نگاهمون می کردی که چی شده ما این کارهارو می کنیم بابا هم کلی خوشحال شد و قربون صدقت رفت . خیلی خوشحالم مامان جونم که روز به روز شاهد بزرگ شدن و رشدت هستیم . اولین دندونهات توی نه ماهگی درومدند . از پنج شش ماهگی لثه هات می خاریدند و اذیتت می کردند ولی از دندون های خانم گلم خبری نبود تا اینکه در نه ماهگی سرو کلشون پیدا شد منم و...
22 مهر 1392

تولدت مبارک عزیز دلم

دختر خوشگلم تولدت مبارک مامان جونم امروز 14/7/92 و تولد یک سالگیته الهی مامان فدات شه الان یه دختر خوشگل و مهربون و ناز شدی خیلی خیلی هم دوست داشتنی هر کس می بینت عاشقت می شه الهی مامان قربون شکل ماهت بشه به مناسبت تولد یک سالگیت واست یک وبلاگ باز می کنم و اونو در روز تولدت بهت هدیه می کنم ، تا خاطرات شیرینت را هر روز توی وبلاگت ثبت کنم و بتونی بعداً خودت بخونیشون . دوستت دارم       ...
14 مهر 1392
1