راه افتادن ترنم
امروز که از سرکار اومدم خونه مامانی که تو رو بردارم بیایم خونه در کمال ناباوری دیدم که داری راه می ری اونم نه ده قدم و دوازده قدم مثل یه آدم بزرگ. چقدر هم خوشگل و سنگین و باوقار راه می رفتی مامان جونم . الهی دورت بگردم عزیز دلم اونقدر به وجد اومده بودم که باورم نمی شد، اونقدر ذوق زده شده بودم که زدم زیر گریه بابایی می گفت گریه نکن چرا گریه می کنی بچه ناراحت می شه اما گریه من گریه خوشحالی بود خداروشکر که دخترم پاهای سالمی داره و می تونه راه بره . مامان جونم امیدوارم قدمهات همیشه استوار باشند و در راه خوب قدم برداری . عزیز دلم بهت تبریک می گم مامانی . تو فرشته زیبای من با سعی و تلاشت بالاخره موفق شدی راه بری الهی قربونت برم مامانم ایشالا همیشه سالم و سلامت باشی گل مامان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی