مهمونی خونه دختر عمو

دیروز جمعه بود و من و بابا و دختر خوشگلم یه روز تعطیل کنار هم بودیم . صبح دیرتر بیدار شدیم آخه دیشب دیر خوابیده بودیم دخمل قشنگم ساعت 11 بیدار شد. مامان فدات شه عزیزم شب هم مهمون بودیم خونه دختر عمو مریم . همه بودند و خیلی شلوغ بود هوا هم بارونی بود. از خونه شامت رو آماده کردم بردم و قبل از اینکه شام بخوریم بردمت توی اتاق تا بهت شام بدم. ماشاالله به جونت مامان اینقدر که موقع شام خوردن راه می ری و منم مجبورم دنبالت بیام و یه قاشق بذارم دهنت تازه بعضی وقتا اونم قورت نمی دی اینقدر نگه می داری توی دهنت تا خسته شی و قورتش بدی . توی اتاق یدونه همستر داشتند که توی یه آکواریوم شیشه ای بود . به هوای آقا موشه (همستر) توی اتاق نگهت داشتم و شامتو دادم یکسره می رفتی در اتاقو باز و بسته می کردی می ترسیدم بیفتی آخه اتاق به هال دو تا پله می خورد . وقتی شامتو خوردی شروع کردی به شیطونی از این اتاق به اون اتاق یا سر از آشپزخونه و زیر اپن در می آوردی خلاصه منم دنبالت و اگه نذارم به چیزایی که می خوای هم دست بزنی کلی شاکی می شی . بعد هم که میوه آوردند طبق معمول انگور می خواستی و جرات هم نبود چیزی وسط باشه وگرنه خانم خوشگل من ترتیب همه چیزو میده بعد از کلی شیطونی ، من دادمت دست بابا و اومدم نشستم یه نفسی تازه کنم ، خدارو شکر بهانه گیری نکردی و چون خوابت نمیومد بازی و طبق معمول کنجکاوی می کردی . ولی آخر شب که خوابت گرفت با گریه بابا بردت توی ماشین تا من آماده شم و بیام . شب خوبی بود مرسی مامان جون که بداخلاقی نکردی دخترم . دوستت دارم. حالا یه کم از شیرین کاریهایی که این چند روزه یاد گرفتی بگم یه کار خیلی قشنگی که چند روزه یاد گرفتی اینه که می گیم ترنم بوس کن با لبهات بوس می فرستی ، می گیم ترنم مامانو بغل کن دستهاتو حلقه می کنی دورم و بغلم می کنی الهی دورت بگردم. وقتی خوابت میاد می ری پتوت رو برمی داری از اتاق میاری می خوابی روش می گی دَدَر لالا یعنی بریم توی ماشین لالا کنیم . هر چی ظرف و ظروف ببینی می گی بَه بَه وقتی مخلوط کن که باهاش غذاتو میکس می کنم یا زودپز خودتم می بینی می گی بَه بَه . کلاً هر چی بچه می بینی می گی نی نی اما وقتی باربد دایی رو می بینی می گی بار.