واکسن یک سالگی
دختر ناز مامان، فرشته کوچولوی من، الهی که مامان فدای خوشگلیات بشه عزیز دلم، امروز صبح دوشنبه 15/7/92 با بابا ایمان رفتیم و واکسن یک سالگیتو زدیم . عزیز دلم موقعی که خانم پرستار واکسنو زد شروع کردی به گریه اما وقتی نی نی بعدی اومد تو که واکسن بزنه تو از ذوق دیدن یه نی نی شروع کردی به خوشحالی و خندیدن و دستتو به سمت نی نی گرفتی و اشاره کردی و گفتی نی نی، نی نی و دیگه یادت رفت واکسن زدی، دیگه گریه نکردی الهی مامان قربون نجابتت بشه دختر نازنینم . هرچی از خانومی و وقارت بگم کم گفتم یه تیکه خانومی ، بهت افتخار می کنم مامان جون . ماه خوشگل من یه کوچولو سرفه می کنی ترسیدم نکنه خدایی نکرده سرما خورده باشی تورو خدا مریض نشو مامان می میره، وقتی تو دور از جونت حالت بد می شه مامان دیگه شب و روز نداره از بس غصه می خوره، دیگه خواب و خوراک نداره نازنین مامان از خدا می خوام که همیشه حافظ و نگهدار دختر خوشگل من باشه . الهی آمین .