حموم رفتن ترنم
الهی فدای دختر خوشگلم بشم که توی حموم عین ماهی می مونه. خوشمزه مامان، اینجا یک سری عکس از اولین حمومی که رفتی تا الان که یک سالت شده گذاشتم . اولین حمومت در هفت روزگیت بود که نافت افتاد و مامانی بردت حموم. با اینکه هوا هنوز سرد نشده بود ما واسه خانم گلم بخاری روشن کرده بودیم تا سرما نخوره . اصلا توی حموم گریه نکردی اونقدر خوشت اومده بود که زیر دوش خوابت برده بود قربون قد و بالات بشم مامان جونم، تا دو ماهگی مامانی هر هفته چهارشنبه ها میومد و می بردت حموم . عاشق این بودم که خودم ببرمت حموم . وقتی دو ماهه شدی به بابا گفتم مامانی گناه داره هر هفته مزاحمش بشیم هر چند خودش خیلی دوست داشت بیاد و تورو ببره حموم ، اما خوب منم آرزوم بود کارهای دخترمو خودم انجام بدم تا یاد بگیرم . تا اینکه یه روز بردمت حموم و بعد از اینکه حوله پیچیدم دورت دادمت به بابا بردت کنار بخاری تا من بیام بیرونو لباساتو بپوشم. مامانی عادتت داده بود وقتی می بردت حموم واست آواز میخوند بلند بلند . منم هنوز موقع شستنت واست آواز میخونم آخه خیلی دوست داری آروم می شینی و گوش می دی تا من بشورمت توی تابستون یه چند باری نشوندمت توی وان و اردکهاتو ریختم روی آب بازی کردی. خیلی توی حموم نگهت نمی دارم تا اذیت نشی وقتی سرتو می شورم یا زیر دوشی مواظبم آب نره توی دهانت چون شروع می کنی غر زدن و منم الکی می گم بابا بیا ببرش و تو ساکت نگاه می کنی به در که بابا بیاد ببردت . الان دیگه بابا خودش لباسهاتو می پوشه و بعضی وقتا هم توی بغل بابا خوابت می بره .
اینجا توی این عکس هفت روزت بوده عشقم
اینجا چهل روزت بوده و آب چله ریختیم سرت
اینجا دو و نیم ماهه بودی
اینجا بعد از حمومه که پیچیدیمت لای پتو تا سرما نخوری
اینجا چهار ماهه بودی
اینجا حدود یک ساله بودی اواخر ماه دوازدهم