شب نشینی
دیشب بابای گلناز و ابوالفضل، همسایه بالایی مون، از سفر برگشته و من و بابا تصمیم گرفتیم امشب بریم دیدنشون . وقتی رفتیم همکار من آقای عرشیا که می شه همسایه بغلی گلناز اینها هم با خانمش اونجا بودند . یه شب نشینی ساده و صمیمی با همسایه ها خیلی خوش گذشت. مامان ابوالفضل واسه تولدش یه کامیون بزرگ خریده بود که ابوالفضل تورو سوار کامیونش کرده بود و می چرخوند تو هم کلی ذوق می کردی و با لبخند رضایت ابراز خوشحالی می کردی. دختر گلم کلی با ابوالفضل و گلناز بازی کردی . یه کوچولو هم شیطونی کردی و به مجسمه ها و گلهاشون دست می زدی و بابای گلناز بغلت می کرد که خرابکاری نکنی وقتی هم که وسایل پذیرایی اومد وسط رفتی سراغ میوه و شکلات و چایی که یکی یکی از...